داستان کوتاه دهکدهی جیرول
منبع نور دهکدهی جیرول ماه بود و خورشید. آسمان گهی آبی بود و گه سرمهای با خالهای نقرهای.
تکیهاش به دیوار بود و در کنار میز کوچکی لم داده بود. یک بطری نیمه خالی و یک بطری پر بر روی میز بود.
از او پرسش کردم، مانند این بود که از خواب بیدار شده باشد، ناگهان به خود آمد.
به او گفتم: چه میکنی؟
گفت: می میزنم.
گفتم: چرا؟
گفت: که فراموش کنم.
گفتم: چه را؟
گفت: سر شکستگیام را.
گفتم: از چه؟
گفت: از میخوارگیام.
برگرفته از کتاب شازده کوچولو