Connect with us

سرگرمی

داستان کوتاه دهکده‌ی جیرول

Published

on

داستان کوتاه دهکده‌ی جیرول

داستان کوتاه دهکده‌ی جیرول

منبع نور دهکده‌ی جیرول ماه بود و خورشید. آسمان گهی آبی بود و گه سرمه‌ای با خال‌های نقره‌ای.

تکیه‌اش به دیوار بود و در کنار میز کوچکی لم داده بود. یک بطری نیمه خالی و یک بطری پر بر روی میز بود.

از او پرسش کردم، مانند این بود که از خواب بیدار شده باشد، ناگهان به خود آمد.

به او گفتم: چه می‌کنی؟

گفت: می می‌زنم.

گفتم: چرا؟

گفت: که فراموش کنم.

گفتم: چه را؟

گفت: سر شکستگی‌ام را.

گفتم: از چه؟

گفت: از می‌خوارگی‌ام.

برگرفته از کتاب شازده کوچولو

Continue Reading
Click to comment

Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفده − پانزده =